چرا همیشه «خوب نبودن» هیچ اشکالی ندارد؟ ۱۰ راه ساده برای روزهای آشفته سلامتی روان

چرا همیشه «خوب نبودن» هیچ اشکالی ندارد؟ ۱۰ راه ساده برای روزهای آشفته سلامتی روان

توسط یگانه شمس   |   ۰۳ مهر ۱۴۰۴

شما لازم نیست همیشه حالتان خوب باشد، مخصوصاً وقتی زندگی به سختی شما را تحت فشار قرار می‌دهد. در این مطلب می‌آموزید چرا پذیرش رنج سخت است، و ۱۰ نکته برای کمک به مقابله با این لحظات.

  • «خوب نبودن» دقیقاً چه معنایی دارد؟
  • چرا رها کردن خود در رنج دشوار است
  • چگونه از خود حمایت کنیم: ۱۰ نکته برای روزهای آشفتهٔ سلامت روان
  • پرسش‌های متداول دربارهٔ «خوب نبودن»

بعضی روزها و در بعضی فصل‌های زندگیزندگی واقعاً سخت است. ممکن است در یک روز یا هفته با مجموعه‌ای از اتفاقات استرس‌زا روبه‌رو شوید که شما را به نقطهٔ شکست می‌رساند؛ یا ممکن است درگیر فصلی دشوار باشید، مثل از دست دادن یک رابطه یا عزیزی. با وجود همهٔ اینها، وقتی کسی می‌پرسد «چطوری؟» لبخند می‌زنید، چون چه چیز دیگری باید بگویید؟ اما در اعماق وجودتان می‌دانید حقیقت این است: خوب نیستید. و نمی‌دانید چطور باید اعتراف کنید.

شاید به شما آموخته‌اند که از ناراحتی فرار کنید؛ مشغول بمانید، مثبت بمانید و همیشه قابل اعتماد باشید. شاید احساس کنید پنهان شدن پشت واژهٔ «خوبم» امن‌تر از صادق بودن دربارهٔ آنچه واقعاً می‌گذرد است. به هر دلیلی که باشد، فشارِ «همیشه خوب بودن» می‌تواند خردکننده باشد و شرمِ «خوب نبودن» حتی سنگین‌تر.

اما حقیقت این است که «خوب نبودن» شکست نیست. بخشی معتبر از تجربهٔ انسانی است، و سلامت روان شما لازم نیست مرتب و منظم به نظر برسد تا واقعی باشد. بیایید دربارهٔ معنای واقعی این عبارت صحبت کنیم، اینکه چرا پذیرفتن آن سخت است، و راه‌هایی برای مراقبت از خود در زمانی که همه‌چیز سنگین به نظر می‌رسد.

«خوب نبودن» دقیقاً چه معنایی دارد؟

عبارت «خوب نبودن هم اشکال ندارد» یعنی اینکه به خودتان اجازه بدهید بدون شرم درگیر سختی شوید. یعنی بپذیرید که درد عاطفی، آشفتگی و بلاتکلیفی، پاسخ‌های طبیعی به فراز و نشیب‌های زندگی هستند. وقتی این عبارت را می‌گویید، فشارِ «همیشه کارآمد، پُر‌بازده و براق بودن» را کنار می‌گذارید. می‌گویید که انسان بودن شامل لحظاتی از گیر کردن، غم شدید و سردرگمی به ظاهر بی‌پایان است.

«خوب نبودن» می‌تواند هر چیزی باشد: از لغو کردن برنامه‌ها در لحظهٔ آخر چون ذهن‌تان خسته است، تا گریه کردن زیر دوش، یا بی‌حس بودن در محل کار، یا پرخاش به کسی که دوستش دارید و بعد غرق شدن در احساس گناه.

این عبارت یادآوری می‌کند که سلامت روان یک دوگانهٔ «خوب» و «بحران» نیست. در واقع بیشتر ما جایی در میانه زندگی می‌کنیم، و این عبارت دعوتی است برای اینکه خود را در هر نقطه‌ای از این طیف که هستید بپذیرید.

چرا رها کردن خود در رنج سخت است؟

حتی وقتی می‌دانید رنج چیزی است که همه با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، باز هم سخت است که به خودتان اجازه دهید واقعاً آن را احساس کنید. چهار دلیل رایج وجود دارد:

  • به شما آموخته‌اند ناراحتی را پنهان کنید: اگر به خاطر «آسان بودن» تحسین می‌شدید یا یاد گرفتید گریه نکنید، احتمالاً این باور را درونی کرده‌اید که احساس بد چیزی است که باید در سکوت مدیریت شود. حالا وقتی درد واقعی سر می‌رسد، واکنش شما ممکن است کوچک شمردن آن باشد.
  • فرهنگ بیش‌عملی را درونی کرده‌اید: جهان ما ارزش را با خروجی یکی می‌گیرد، و این روایت، فرسودگی را پاداش می‌دهد و استراحت را تنبیه می‌کند. بنابراین وقتی از نظر عاطفی به دیوار می‌خورید، ممکن است احساس شکست شخصی کنید، در حالی که در واقع این یک علامت طبیعی از نیاز بدن به مراقبت است.
  • کمال‌گرایی مدار تحمل هیجانی شما را تغییر داده است: اگر ارزشمندی خود را به توانستن و آرام بودن گره زده‌اید، فروپاشی—even برای لحظه‌ای—می‌تواند مثل از دست دادن کنترل احساس شود. ممکن است حتی بخواهید احساسات خود را میکرومدیریت کنید و به جای تجربه کردن، سعی در «رفع» آن داشته باشید.
  • هویت‌تان بر پایهٔ «قوی بودن» ساخته شده است: اگر همیشه نقش ستون دیگران را داشته‌اید، اعتراف به اینکه خوب نیستید می‌تواند گیج‌کننده باشد؛ اما صادق بودن دربارهٔ رنج، شما را کم‌اعتماد نمی‌کند.
بیشتر بخوانید:  آیا موسیقی دارویی معجزه‌گر است؟ اثرات موسیقی بر روی سلامت ذهن

چگونه از خود حمایت کنید: ۱۰ نکته برای روزهای آشفتهٔ سلامت روان

۱. تلاش برای «فوراً بهتر شدن» را متوقف کنید

به خودتان یادآوری کنید که مجازید هر احساسی دارید—even اگر متناقض یا آزاردهنده باشد—بپذیرید. اگر مدیتیشن یا ورزش همین حالا شما را بی‌قرار می‌کند، اشکالی ندارد که آن را کنار بگذارید.

۲. کارها را به شکل افراطی کوچک کنید

فهرست کارهای روز را به موارد ضروری کاهش دهید: غذا خوردن، دارو، چند دقیقه نور آفتاب. می‌توانید فقط یک کار «لازم» (مثل مسواک) و یک کار «لذت‌بخش» (مثل پیام به یک دوست) انتخاب کنید.

۳. محیط‌تان را اندکی نرم‌تر کنید

تغییرات کوچک می‌تواند فضا را امن‌تر کند: لباس‌ها را در سبد بریزید، شمع روشن کنید، پنجره را باز کنید یا اعلان‌ها را خاموش کنید.

۴. گراندینگ حسی وقتی حس می‌کنید بی‌قرارید

اضطراب و افسردگی می‌تواند باعث شود حس کنید پای‌تان از زمین کنده شده است. یک تکه یخ در دست نگه دارید یا خود را در پتو بپیچید تا دوباره با بدن‌تان ارتباط بگیرید.

۵. با خودتان مثل یک دوست حرف بزنید

وقتی منتقد درونی فعال می‌شود، خود را با مهربانی پاسخ دهید. به جای گفتن «چه مرگم شده؟» بگویید «این سخت است و دارم بهترین تلاشم را می‌کنم».

۶. قانون ۵٪ را امتحان کنید

از خودتان بپرسید «چه چیزی امروز را پنج درصد قابل تحمل‌تر می‌کند؟» و همان را انجام دهید—حتی اگر فقط پوشیدن لباس راحت یا پنج دقیقه نشستن در آفتاب باشد.

۷. بدن‌تان را تغذیه کنید

اشتها ممکن است کم شود، اما بدن همچنان به سوخت نیاز دارد: میان‌وعده‌های ساده مثل بیسکویت و پنیر، تُست با کره بادام‌زمینی، بار پروتئین، میوه‌هایی مثل سیب یا انگور.

۸. به کسی که اعتماد دارید دست دراز کنید

پیام یا تماس با یک دوست یا عضو خانواده می‌تواند احساس تنهایی را کاهش دهد. حتی می‌توانید قرار ساده‌ای مثل قهوه در روزهای آینده بگذارید.

۹. حرکت ملایم بدن

حرکت‌های سبک می‌توانند به کاهش تنش کمک کنند—even اگر فقط رفتن تا صندوق پست، یک حرکت یوگا یا تاب خوردن آرام با چشم‌های بسته باشد.

۱۰. چیزی خنثی برای درگیر کردن ذهن

وقتی افکار دور باطل می‌شوند، خود را با چیزی ساده مشغول کنید: پازل، موسیقی بی‌کلام یا مرور یک کتاب آشنا.

پرسش‌های متداول

چطور به خودم اجازه بدهم «خوب نباشم»؟

وقتی متوجه می‌شوید دارید می‌گویید «خوبم» در حالی که نیستید، مکث کنید و نفس بکشید. بگویید «الان زیاد است» یا «خوب نیستم». این آغاز مجوز دادن به خودتان است.

چطور کمال‌گرایی را رها کنم و فقط احساس کنم؟

هیجان‌ها مثل آب و هوا هستند: می‌آیند و می‌روند. به خودتان اجازه دهید بدون تلاش برای حل آن، احساس کنید—مثل نوشتن، گریه کردن در ماشین یا گفتن حقیقت به یک دوست.

اگر همیشه حس گیر افتادن دارم چه؟

این می‌تواند نشانهٔ اضافه‌بار یا فرسودگی، اضطراب یا استرس مزمن باشد. اگر این حالت دائمی است، شاید وقت صحبت با درمانگر باشد. تغییرات کوچک محیطی یا روتین هم می‌تواند کمک کند.

چطور وقتی غرق احساساتم مقابله کنم؟

سیستم عصبی‌تان را تنظیم کنید: پاها را محکم روی زمین فشار دهید، دست‌ها را زیر آب سرد بگیرید، بازدم آرام داشته باشید یا زیر پتوی سنگین دراز بکشید. وقتی کمی آرام‌تر شدید، نام احساسات را بدون قضاوت بگویید. اگر سخت است، فقط استراحت کنید.

آیا بالا و پایین‌های سلامت روان طبیعی است؟

بله، سلامت روان بر اساس خواب، هورمون‌ها، سوگ، روابط و حتی ناهار شما تغییر می‌کند. مهم این است که به جای وحشت، با مراقبت واکنش نشان دهید.

راهکارهای تاب‌آوری برای استرس مزمن و فرسودگی؟

ایجاد وقفه‌های دو دقیقه‌ای تنفس، «نه» گفتن بیشتر، و داشتن یک نفر مطمئن برای تخلیهٔ احساسات. بهبود فرسودگی فرایندی آهسته و مهربانانه است. تظاهر به خوب بودن کمکی نمی‌کند.

توجه: این مطلب صرفاً جنبهٔ آموزشی دارد. جایگزین مشاوره یا درمان حرفه‌ای نیست.

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه