آیا ذهن انسان در بزرگسالی رشدش متوقف میشود؟ بسیاری از ما ناخودآگاه چنین تصوری داریم. میگوییم: «خب، بچهها یاد میگیرند، نوجوانها تغییر میکنند، اما بزرگتر که شدی، همان هستی که هستی.» نهایتاً شاید چند مهارت شغلی یا زبان جدید بیاموزی، اما ظرفیتهای ذهنی و عاطفیات دیگر شکل گرفتهاند. این نگاه، آنقدر در فرهنگ عمومی ما جا افتاده که کمتر کسی از خود میپرسد: اگر بدن میتواند با ورزش متحول شود، چرا ذهن نتواند؟
همین امروز در خیابان یا شبکههای اجتماعی نگاهی بیندازید. کلاسهای تناسب اندام، رژیمهای لاغری، مکملهای ورزشی، و اپلیکیشنهای پایش سلامتی همهجا تبلیغ میشوند. کسی شک ندارد که میشود بدن را تغییر داد. ورزشکاران حرفهای یا حتی دوستانمان در اینستاگرام بارها به ما نشان دادهاند که بدن، یک پروژه تمامنشدنی است. اما ذهن؟ در بهترین حالت، به «ذخیرهگاه دانش» تقلیل پیدا کرده است. در حالیکه پژوهشهای علمی دهههای اخیر تصویر دیگری ارائه میکنند: ذهن هم میتواند رشد کند، دوباره شکل بگیرد و حتی از نو ساخته شود.
اگر به گذشته برگردیم، ورزش جسمانی هم زمانی «عجیب» بهحساب میآمد. در دهههای ۴۰ و ۵۰ میلادی، هنوز تبلیغات تلویزیونی سیگار را «عادت سالم» معرفی میکردند. حتی پزشکان جلوی دوربین پک میزدند و برند مورد علاقهشان را توصیه میکردند. امروزه به این صحنهها میخندیم. اما آیا ۵۰ سال دیگر، نسلهای بعدی به ما نمیخندند که چرا مدیتیشن و تمرین ذهنی را جدی نگرفتیم؟
در واقع، آنچه امروز در مورد ذهن نادیده میگیریم، شبیه همان نقطه کوری است که پیشتر درباره ورزش داشتیم. بدن بهتدریج به یک «پروژه عمومی» تبدیل شد؛ چیزی که همگان پذیرفتند باید روی آن سرمایهگذاری کرد. ذهن هم دیر یا زود به چنین جایگاهی میرسد، و چه بهتر که ما زودتر این تغییر را آغاز کنیم.
مدیتیشن را بسیاری هنوز با تصورات اشتباه میشناسند. بعضی فکر میکنند نوعی خلسه شرقی است، برخی آن را شبیه خوابآلودگی میپندارند، و گروهی دیگر انتظار دارند بعد از دو جلسه، زندگیشان زیر و رو شود. در حقیقت، مدیتیشن یک «تمرین» است، مثل ورزش. هدفش تغییر فوری نیست، بلکه ایجاد مهارتهایی است که در بلندمدت کیفیت زندگی را دگرگون میکنند.
کسی که مدیتیشن میآموزد، به آرامی قابلیت انتخاب پیدا میکند. انتخاب برای اینکه در خشم غرق نشود، در ترس زندانی نماند و در غم بیپایان حل نشود. همانطور که ورزشکار حرفهای یاد میگیرد بدنش را کنترل کند، مراقب آسیبها باشد و از انرژیاش بهدرستی استفاده کند، فردی که ذهنش را تمرین میدهد، یاد میگیرد چگونه از احساسات و افکارش بهعنوان ابزار استفاده کند، نه زندان.
اما همزمان با این فرصت بزرگ، یک بحران بیسابقه هم ذهن ما را تهدید میکند: بحران توجه. شبکههای اجتماعی و فناوریهای دیجیتال، توجه ما را به منبع اصلی درآمد خود تبدیل کردهاند. طراحی «اسکرول بینهایت» و اعلانهای بیپایان دقیقاً با این هدف ساخته شدهاند که ذهن ما را در چرخهای بیانتها نگه دارند.
نتیجه را هر روز میبینیم: والدینی که در کنار فرزندانشان به صفحه موبایل خیرهاند، جوانانی که در حین عبور از خیابان بدون نگاه به اطراف تایپ میکنند، و حتی خود ما که بارها هنگام مطالعه یا کار، ناگهان متوجه میشویم نیمساعت در شبکه اجتماعی غرق شدهایم. این فقط یک «عادت بد» نیست؛ این یک بازطراحی اجتماعی است که مغز ما را تغییر میدهد.
اگر تا همین چند دهه پیش ورزش نکردن بهانه داشت («چه نیازی هست؟» یا «ورزش برای حرفهایهاست»)، امروز مدیتیشن نکردن هم همان بهانهها را دارد. اما همانطور که بدن بدون ورزش بهتدریج فرسوده میشود، ذهن بدون تمرین نیز گرفتار پراکندگی، اضطراب و فرسودگی روانی میشود.
بیایید یک لحظه از سطح فردی بالاتر برویم. جهان پر است از بحرانهای سیاسی، خشونتهای جمعی و نزاعهای بیپایان. اگر دقیق نگاه کنیم، ریشه بسیاری از این آشوبها در ذهن انسانهاست: در خشمهای کنترلنشده، در ترسهای انباشته، و در مکالمات درونی که بهجای صلح، بر آتش دشمنی میدمند. به عبارت دیگر، تمرین ذهنی فقط یک انتخاب شخصی برای «زندگی آرامتر» نیست؛ میتواند در مقیاس جمعی هم به کاهش تنشهای اجتماعی کمک کند. جامعهای که شهروندانش توانایی مدیریت احساسات دارند، کمتر به سمت خشونت و آشوب کشیده میشود.
مسئله اینجاست: رشد ذهنی باید از یک انتخاب فردی به یک هنجار جمعی تبدیل شود. همانطور که امروز هیچکس تعجب نمیکند اگر بگویید به باشگاه میروید، باید به نقطهای برسیم که گفتن «من روزی ۱۵ دقیقه مدیتیشن میکنم» هم به همان اندازه عادی و پذیرفته باشد.
برای شروع این مسیر لازم نیست راههای عجیب یا سختی طی کنید. چند دقیقه در روز کافی است. اپلیکیشنها و دورههای هدایتشده میتوانند همراه خوبی باشند. اپلیکیشن من خوب من دقیقاً با همین هدف طراحی شده: سادهسازی مسیر رشد ذهنی و فراهم کردن تمرینهای عملی که هر کسی بتواند در زندگی روزمرهاش به کار ببرد.
این یک دعوت است. دعوت به اینکه ذهن خود را همانطور که بدنتان را تمرین میدهید، پرورش دهید. دعوت به اینکه آیندهای متفاوت برای خود و جامعه بسازید. شاید روزی فرا برسد که نوههایمان با شگفتی به ما نگاه کنند و بگویند: «چطور میتوانستید بدون تمرین ذهنی زندگی کنید؟»
دیدگاهها