فایل صوتی پادکست را بشنوید : پخش در صفحه جدید | دریافت فایل
ما نمی توانیم به گدشته برگردیم و رفتاری که پدر و مادرمان با ما کرده اند را تغییر بدهیم. اما می توانیم حالا که بزرگ شده ایم یاد بگیریم که چگونه مواظب خودمان باشیم حتی بهتر از تربیتی که والدینمان کرده اند. در واقع حالا فرصت داریم تا خودمان برای خودمان بهتر و موثرتر، پدرومادری کنیم.
همه ما در کودکی توسط والدین مان ترتیب شده ایم. برای بیشتر ما رفتار والدین خوب بوده. ما را دوست داشته اند، برای دیدگاه هایمان احترام قائل بوده اند، و نیازهایمان را برطرف کرده اند. که این در بوجود آمدن آدمی که امروز هستیم اثر عمیقی داشته. اما برای برخی شرایط چندان خوب نبود. احتمالا در کودکی آن ها، رفتار والدین همراه با خشم و خشونت و تحقیر بوده، ناامنی و عدم اطمینان در شرایط خانه و خانواده وجود داشته و شاید حتی بدتر از آن. اگر ما هم جز این دسته از کودکان بودیم امروز عواقب و علایم آن در رفتار و شخصیتمان کاملا مشخص است. با اینکه بسیاری از این اتفاقات سال های خیلی دور رخ داده اند اما گاه به گاه به یادمان می آیند و انگار این ها مسیر راه ما را برای یک زندگی خوب در حال حاضر سد کرده اند.
تجربیات نامناسب رفتار والدین با ما، توانایی ما را در داشتن روابط درست، اعتماد به نفس مناسب و پرورش کافی برای رشدمان را تضعیف کرده است. البته که دلمان می خواهد از این شرایط عبور کنیم. اینکه روانشناسان معتقدند ۱۲ سال اول زندگی هر کسی ۵۰ سال بعد آن را تعیین می کند یک حقیقت تلخ و بی رحمانه در خود دارد. ما نمی توانیم برگردیم به گذشته و آن را تغییر بدهیم اما می توانیم برخی از پیامدهای آن را درست کنیم. برای این کار می توانیم از یک فرآیند روانشناختی قوی و عمیق به نام بازوالدینی یا بازتربیتی reparenting
روشی که والدینمان ما را تربیت کرده اند در ما به یک قالب ذهنی برای روبرو شدن با چالش ها ایجاد کرده است. اما لازم نیست تا ابد با این نوع از تربیت و پرورش که در کودکی مان در ما نهادینه شده است زندگی کنیم.
ما به صورت طببعی توان بازتربیتی و بازوالدینی خودمان را داریم. این یعنی اینکه ما توان این را داریم تا خودمان را در شرایط و لحظات دشوار آرام کنیم، با مشکلاتمان با مهربانی روبرو شویم، در شرایط اضطراب و شکست به خودمان دلداری بدهیم و با استفاده از تجربیاتمان به قسمت های شکننده تر و آشفته ترمان اطمینان بدهیم.
همه اینها کاری است که والدین خوب برای فرزندان خود انجام می دهند، اما اگر این اتفاق برای ما نیفتاده، ما هنوز می توانیم در بزرگسالی پا پیش بگذاریم و این کار را برای خودمان انجام دهیم. یک قسمت از ذهن ما می تواند با قسمت دیگر صحبت کند، در واقع یک بخش از ذهنمان می تواند به عنوان یک وزنه تعادل و فرد بزرگتر، در برابر بخش زخم خورده و نابالغ مان رفتار کند.
لازم نیست که به روش تربیتی کسانی که قصد مراقبت از ما را داشته اند محدود شویم. ما می توانیم خودمان دست محبت روی شانه هایمان بیاندازیم و از قالبی که در کودکی در ذهنمان نقش بسته بیرون بیاییم. همه ما کمبودها و اشتباهات بزرگ و کوچکی در تربیت مان توسط والدینمان دیده ایم و وقتی به آن ها فکر می کنیم و خودمان را با دیگران مقایسه می کنیم حال خوبی به ما دست نمی دهد و از آنان انتقاد می کنیم. با این حال می توانیم این انتقادها را تبدیل کنیم به یک نیروی مثبت برای حل مشکلاتی که روش های تربیتی اشتباهمان بوجود آورده اند.
این باید به یک یک پروژه بسیار مفید در زندگی مان تبدیل شود: ایجاد یک پدر و مادر ایده آل درون ، که به تمام روش و مواردی که باید در تربیت ما انجام می داد اما انجام ندادند را رعایت کند. دانستن در مورد آن چیزهایی در کودکی نداشته ایم ما را قادر می سازد آن چیزهایی که اکنون نیاز داریم را خوب تشخیص دهیم. و البته باید باور داشته باشیم که می توانیم آن ها را برای خود فراهم کنیم.
برای شروع، به کودک درونت رو کن و این جملات را بگو:
من خیلی متاسفم که یک حقیقت مهم را وقتی که تو بودم دیر متوجه شدم. این حقیقت که تو همین چیزی که هستی کافی هستی. این که لازم نیست کل عمرت را برای اثبات آن صرف کنی. به افتخار تو من ازین به بعد تمام زندگی ام را برای پرورش و محافظت از تو و آن حقیقت مهم اختصاص می دهم.
3 مرحله اصلی بازوالدینی عبارتند از:
1. جداسازی: خودت را از ذهن و بدنت جدا کن. به افکار، احساسات و عکس العمل هایت از دید یک راننده ی مسئول ماشین زندگی است دگاه کن.
2. فرزندخواندگی: خودت را به فرزندخواندگی قبول کن. ذهن و بدن خود را به عنوان دختر یا فرزند خود در آغوش بگیر و برای آن تبدیل شو به یک پدر یا مادر قوی و حامی و تنها منبع مورد نیاز برای هدایت، عشق و محافظت او.
3. کار گروهی: یک تیم قدرتمند با ذهن و بدن خود ایجاد کن، و به نقش خودت به عنوان یک هدایتگر محافظ، مهربان و قابل اعتماد عمل کن.
ما پدر و مادر درونی کاملی در خودمان داریم که از بسیاری جهات برعکس پدر و مادر واقعی ما هستند. گرچه دوران کودکی در زمان زندگی ما یکبار اتفاقی است، اما در زمان روانشناختی، به صورت بی وقفه و مدام برایمان تکرار می شود. خود کودک معصوم و هراسیدهی هشت ساله مان هنوز در درونمان وجود دارد و با ماست و ما می توانیم باهاش صحبت کنم و بهش توجه کنیم و کمکش کنیم آن طوری که می بایست رشد کند و قوی شود.
ما باید از این ظرفیت بازتربیتی خودمان استفاده کنیم و به خودمان کمک کنیم تربیت های غلط کودکی مان جایگزین یک تربیت درست امروزی شود.